شیطان به رسول خدا(ص)گفت:

شعر های عاشقانه

 

خوش خیال کاغذی:

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟

تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش…

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید خون درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود دانه‌های اشک کاشت.

عشق معصوم...

خوب من فرصت دیدار همین یک نفس است

بعد از این لحظه جهان بی تو برایم قفس است

خوب من حرف بزن گر چه خودت می دانی

در همه حال خدا هست که فریاد رس است

وه

چه پندار غریبی است که می انگاری

عشق معصوم من الوده به رنگ هوس است

ساحت پاک تو رنگین شده از مدعیان

هر کجا باغ گلی هست پر از خار و خس است

جای شک نیست در احساس وفاداری من

که وفادارترینم من و این گفته بس است

عشق دیگه...

بعد تو میرم سراغ یه دوجین عشق دیگه

بی خیال همه چی فقط همین ...عشقه دیگه

همه ی آیینه ها رو میشکنم تا خود صبح

که دیگه دروغ ننگن! بمون ببین!عشقه دیگه

یه دروغ تازه دارم بگو باور نداری

تا بپیچه توی کوچه ها طنین عشق دیگه

نمی دونم عاشقم یا خواستنت یه عادته؟

مرز بین این همه شک ویقین عشقه دیگه

همه منتظر نشستن تا ببینن چی میشه...

من وبغضِ رفتنِ تو!نقطه چین عشق دیگه...

عکس متحرک بامزه و طنز