ققنوسی تازه....

 

می خواهم فراموشت کنم لطفا دیگر در فکر من ظهور نکن

عقلم برای نابودیت در وجودم با قلبم در جنگ است

ومن بدون توجه به نتیجه نبردخاطراتت رادرقلبم سوزاندم

وتنها نگران این هستم که ققنوسی تازه ازخاکسترخاطراتت بیرون آید....

می دانی...............................

می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

 

گول دنیارامخور