باران هم درجیب شلاقی دارد
باران تازه یادش آمده بود می تواند از چکه چکه هایش شلاقی برای آن عابر بی چتر بیافریند. عصر خسته ای بود و همه چیز با افسردگی از کنارت عبور می کرد. با خودش فکر می کرد همه ی این سال ها که خیابان را به خانه می آورد و در خلوت ورق های سفیدش پیاده روها را کلمه می کرد چه خیانت ها که در حق خودش نکرده است. از همه چیز نوشته بود اما ننوشته بود که چه اردیبهشت ها که بر او رژه رفته است. باران هنوز خسته نشده بود و آن عابر بی چتر چنان در پیاده روهای دفترش سرگشته شده بود که نمی دانست از کجا سر درآورده است. پرنده هایی را به یاد آورد که آسمان را برایشان تعریف کرده بود اما نگذاشته بود که معنای قفس را لمس کنند. با خودش فکر کرد نکند او هم پرنده ای است که کسی نگذاشته است در قفس بودن اش را بفهمد. نگاه تلخی به آسمان کرد که شلاق باران هنوز...
دستور زبان عشق
با دلی که از تو پس گرفته ام
پر گرفته ام
بشنو از نی...
گنجشگ! پر...
تو هم پر...
منم که پرپر شدن از خدامه...
خودخواه
برای خودم ساعتی دارم
که دیر آمدنت را بشمارم
برای خودم کلاهی دارم
که برای تو از سر بردارم
برای خودم چتری دارم
که روی سرت بگیرم
برای خودم کفشی دارم
شعر
باز این چه شورش است مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی
این آفتاب از افقی دیگر آمده
چون روز روشن است که قصدش مصاف نیست
این شاه کم سپاه که بی لشکر آمده
یاران نظر کنید به پهلو گرفتنش
این کشتی نجات که بی لنگر آمده
“شاعر شکست خورده ی توفان واژه هاست”
یا این غزل بهانه ی چشم تر آمده ؟
بانگ فیاسیوف خذینی است بر لبش
خنجر فروگذاشته با حنجر آمده…
آورده با خودش همه از کوچک و بزرگ
اصغر بغل گرفته و با اکبر آمده
ای تشنگان سوخته لب تشنگی بس است
سر برکنید ساقی آب آور آمده
این ساقی علم به کف بی بدیل کیست ؟
کل شعردرادامه ی مطلب
جملات زیبا2
گفت از حماقت انسان ها تکیه نانی در میاورم.
آنان که در امروزشان مانده اند...
و از من فردا را میخواهند...
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
که دیگر نا امیدم من
و میدانم که نومیدی ز درگاهت
گناهی بس ستم بار است
و لیکن من نمیدانم
دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی
گلویم را حسابی در نظر دارد
و می دانم که آخر بغض پنهانم
مرا بی جان و تن سازد
خدا
هر روز من از روز پسین یاد کنم
بر درد و گنه هزار فریاد کنم
از ترس گنه خود شوم غمگین باز
از رحمت او خاطر خود شاد کنم
خدا جونم امروز حس خوبی دارم احساس می کنم مثل قبل دوسم داری
قول میدم دیگه فراموشت نکنم
باهام بمون
تو مرا میفهی

پاییز
تا تو بیای خوبم ، هستم نمیریزم
رو نیمکت بی تو ، برگا رو میشمارم
هر وقت میخندم ، هر وقت میبارم
تو نم نم بارون ،یاد تو همرامه
این شهر غمگین باز، زیر قدمهامه
وقتی که تو نیستی دنیا میاد پیشم
یادت که می افتم دلتنگ تر میشم
روزام بدون تو مثل همن همه
هیشکی مثل تو نیست ، شکل غمن همه
دورو ورم پر از ، این و اون ولی
جاتو نمیگیرن ، خیلی کمن همه
از تو چه پنهون این ، دلشوره و غم درد
دنیامو پر کرده ، هر وقت شد برگرد
هر وقت شد برگرد ، تا خوبتر باشم
تا تو بیای هستم ، از هم نمیپاشم
خدایا خیلی داغونم خیلی دل تنگم کمکم کن خواهش می کنم ...
خدایا من خسته ام از همه چی از همه کس ، هر روز داغون تر میشم ...
خدایا باید چیکار کنم ... چرا راهو گم کردم ...
خدایا صدامو میشنوی یا باهام قهری ؟؟ خدایا در حقم یه بار دیگه خدایی کن ...
چرا هر چی صدات میزنم نگام نمی کنی ...
از ادمات که ناامید ناامیدم از تو هم بشم پس به کی پناه ببرم ...
خدایا فلبم داره از جا کنده میشه خودم دیگرانو اروم می کنم ولی خودم ...
چرا شاد نیستم چرا ارامش ندارم ...
خدا یا جوابمو بده
خدای غریبم

به تو سوگند
وبه نذر گل سرخ
وبه پروانه
که در عشق فنا می گردد
زندگی زیبا نیست
انچه زیباست توی
یادمان باشد از این غمکده روزی برویم
که کسی عطر تو را حس نکند
و ندزدد تو را از من
و من هیچ شوم
تو که اغاز منو لحظه ی پایان منی
تولــــــــــــــــــدم مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فــــــقط محـــــــض خــــنده
فــــــقط محـــــــض خــــنده ![]()
اگه کثافت رو با خودکار معطر بنویسی هم
چیزی از معناش کم نمیشه !
درست مثه آدمهای گندی که
لباس و آرایش و موقعیت خوب دارن !
از من بوده ؟ افسر : پـَـــ نــه پـَـــ علت حادثه خواب آلودگیه تیر چراغ بوده !
خارجی ها قبل از امتحان:
موفق باشی رفیق
.
..
...
ایرانی ها قبل از امتحان:
برسونی ها
به بعضیا تو زندگی باید گُفت.. من چشم میذارم.. تو فقط گُمشو
شما سر شهرام شبپره رو بگیر محکم نذار تکون بخوره
اگه تونست حرف بزنه !
ولم کن تا ولت کنم!!!
.
.
.
.
جمله ای استراتژیک در زمان دعواهای بچگی!!
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤیشد ﭘﺸﻪ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺑﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﺸﻪ ﺑﮑﭙﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺷه؟
تــــــــقدیــــــــم بــــه خــــــــــدای حســـــابگــــــــر
هم او که افتتاحيه و اختتاميه همه حسابها و کتابهاست.
ترازش هميشه موزون است و موجوديهايش هميشه در فزون.
مطالبات مشکوک الوصولی ندارد چه اينکه کسی از قدرت لايزال او نميتواند بگريزد
شعر حمید مصدق و جواب فروغ فرخ زاد
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
ای خدا
پنجره رامی گشایم.
نگاه می کنم...
آسمان می درخشد
وگنجشکان روی شاخه ی درخت بید؛جستوخیزکنان؛آمدروزی
دیگرراخبرمی دهند.
صبح روز بعد !
هواچه لطیف است!
باران تازه بندآمده است.
گل ها سیرآب شده اند.
شعری ازهوشنگ
فردا مرا چو قصه فراموش میکنیی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هوشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش نمی کنیی











سلام به وبلاگ من خوش امدید...امیدوارم که از مطالبی که دراین وبلاگ براتون گذاشتم خوشتون بیاد..