دفتر عشق:

 

من در آینه‌ی زلال چشمان مهربان تو به اندازه‌ی ابعاد دلتنگی خودم بزرگ شده ام. حداقل تو باور کن: از تمام خودم کوچکترم...بارها گفته ام که من به همان گوشه‌ی دنج و متروک قلبت قانعم! بقیه اش با خودت. فقط امروز آفتابی و فردا ابری نباش! یا برای همیشه بمان یا برای همیشه برو ...

"منبع: نت"

حماسه ی اندوه

عشقت اندوه را به من آموخت

و من قرن‌ها در انتظارِ زنی بودم که اندوهگینم سازد!
زنی که میان بازوانش چونان گنجشکی بگریمُ
او تکه تکه‌هایم را چون پاره‌های بلوری شکسته گِرد آورَد!

عشقت بدترین عادات را به من آموخت! بانوی من!
به من آموخت شبانه هزار بار فال قهوه بگیرم،
دست به دامن جادو شومُ با فالگیرها بجوشم!

عشقت به من آموخت که خانه‌ام را ترک کنم،
در پیاده روها پرسه زنمُ
چهره‌ات را در قطرات بارانُ نورِ چراغ ماشین‌ها بجویم!
ردِ لباسهایت را در لباس غریبه‌ها بگیرمُ
تصویرِ تو را در تابلوهای تبلیغاتی جستجو کنم!

ادامه نوشته

می خواهی با انگشتانم

می خواهی با انگشتانم

روی تنت نقاشی کنم
بعد توی آینه نشانت دهم
که در بهشت ایستاده ای
با سیبی گاز زده ؟
می شود اگر دستم خط خورد
از اول شروع کنم ؟
اصلاً می شود از بهشت برویم
تا ببینی چیزی کم نیست ؟

می خواهی با چشمهام
تو را نفس بکشم
که دلت بریزد و لبهات بلرزد ؟

می خواهی کف دستت را بو کنم
ببینم بوی کدام گیاه کمیاب
در سرم می پیچد امروز ؟

می خواهی بنشینی توی بغلم
که برات کتاب بخوانم ؟
می شود آرام بنشینی و گوش کنی ؟
می شود آنقدر نفسهات نریزد روی گردنم ؟
آه
می شود دیگر کتاب نخوانیم ؟

می شود آنقدر بوسم کنی
که یادم برود دلم چی می خواست ؟

سعدی شیرازی

مگسی گفت عنکبوتی را

کاین چه دست است لاغر و باریک؟!

گفت اگر در کمند من افتی

پیش چشمت جهان کنم تاریک!


من هم مانند دیگران

برای خود رویایی داشتم

که عاقبت...

هیچ تعبیری نیافت

از این روست که

حالا بی توجه

با پاهایی میخکوب بر زمین

شعرکامل درادامه ی مطلب

ادامه نوشته

دریا



دوباره پولک وماهی و شن ها

دوباره ساحل و دلتنگی ما

نمانده شور در امواج وکولاک

غروبی تلخ دارد بی تو دریا

تبعید



قلم بردار و نقاشی کن این تصویر مبهم را

بکش در قاب یک لبخند،مرد افکن ترین غم را

تماشا کن که در پاییز عشقت رنگ می بازم

به تنهایی به دوشم می کشم غمهای عالم را

زمین



فرسنگ به فرسنگ فقط ننگ و فقط جنگ

نیرنگ به صد رنگ و سر عشق پر از سنگ

هر گوشه دنیا که گذر کرد خیالم

دیدم که فقط قدرت و پول است هماهنگ


تورم معکوس

 

چشم هايم غزل غزل باران، دستهايم سبد سبد خالي

زير پايت نفس نفس مي زد دل من با تمام بد حالي

چشم هايت ترانه مي كارند توي باغ دلم رديف رديف

دستهايت پر از طراوت محض، يا پر از بوي گندم و شالي

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

یک اتفاق ساده

دیروز روی دفتر شعرم نگاه کرد

امروز روزگار غزل را سیاه کرد

دیروز حال و روز دلم روبراه بود

را به سمت حادثه ها رو به راه کرد


آسمان

به رنگ دل بخواه خود درآورد

سیاه و آبی و حتی کمی زرد

برای اینکه تکراری نباشد

لباس آسمان را هی عوض کرد


کنار پنجره


کنار پنجره گلدان خالی

دوباره پیچک وایوان خالی

من و یاد تو و دور همین میز

گل خشکیده و فنجان خالی

احمق نادان


احمق نادان

چرا علاقه داری آخرتت را خراب کنی؟

چرا قالب وبمو عوض کردی ؟ چرا تنظیماتمو حذف کردی؟

چرا پست ثابتمو حذف کردی؟؟؟؟؟

اصلا چرا علاقه داری به هک کردن!!!!

به خدا حلال نخواهم کرد قیامت یقه ات رو می گیرم

قسم میخورم تو قیامت رهایت نمیکنم هم تو این دنیا بد میبینی و هم تو آخرت



"بخشیدمت زیرا نادان زنادانی اش لذت می برد

و من ز بخشش"