پشت دریاها

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه‌ی عشق
قهرمانان را بیدار کند.

قایق از تور تهی
و
دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر می‌آرند
و در آن تابش
تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسو‌هاشان.

همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه‌ی انگور نبود.
هیچ آیینه‌ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست.»

همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره‌ی هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله‌ی شهر، شاخه‌ی معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.

پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است.

شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند.

پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.

سهراب سپهری

پشت دریاها

نقش نقاش

 

هو المصور


نقش میزنم تو را هر روز در هر آینه ای که روزی خواهد شکست و به ازدیاد

و تکثر یاد و نام و نقش بی بدیلت مشغولم .نقش نقاشی که احساس خلق میکند...

شکوفا خواهد شد هر روز شکوه بودنت و مست خواهم شد هر دم از نوشیدن

یادت در خالی ترین ساغر خیالم ...

قبول دارم شاید بگویند تو افسانه ای و من دیوانه ام اما بگذار این عاقلان دور اندیش

از نزدیکی های ما دور شوند .بگذار آینده از آن خود کنند و دست از سر حال و حالمان

بر دارند ...

من میمانم و یک دنیا آینه که روزی بغضشان خواهد شکست و تو هر روز زیاده میشوی

هر روز زاده میشوی هر روز روزگاری با خود به همراه خواهی آورد ...

کاش همه شیشه ها آینه تو بودند ...حتی شیشه نور گیرها , یقین دارم تو که باشی

حاجت به هیچ خورشیدی نخواهد بود ...من به تو ایمان آورده ام ...



*آهای رهگذر زود از اینجا بگذر حال ما خوب است بخدا باور کن ...

تو بیا ...

هوالرئوف


پشت هیچستان هیچ است

بی خیال رگ های هوا

قاصدک ها مرده اند

رد پای صبحگاهی

کار یک کفتار است

که سر از شقایقها ببریده است

پشت هیچستان هیچ است

تو بیا شهری بساز

که فقط من و باشم و تو

که شقایق هم به امید ما زنده شود

تو بیا

با آن اسب نجیب

رد پایش را هم به دلم بگذار

تو بیا شهری بساز

خانه هایش همه باران

چترهایش ابری از جنس زمان

کوچه هایش بالاتر از هر آسمان

اصلا تو بیا

شهرش با من ...


پ.ن:

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم

چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم

غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

ز محرمان سراپرده وصال شوم

ز بندگان خداوندگار خود باشم

حضرت حافظ علیه الرحمه

کاری ازخداکه چه زیباکردطبیعت را

شعر های عاشقانه همراه با عکس های زیبا

 

گل های زیبا

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

گل های زیبا

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

عاشقانه

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

شعرغمگین

گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد


گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد


وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد


یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد


به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد


غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد


می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی


می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی


دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو

بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم .


هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی را دارد

باعث ریختن اشکهای تو نمی شود .

اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟

رو پشـت بـــــوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست كه قلـبمو برات چراغونی كنم؟

پیش نگاه عاشقت،چشـــــمامو قربونی كنم؟

اجازه میدی تا ابـد سر بزارم رو شونه هات؟

روزی هزار و صـد دفه بگم كه میمیرم برات؟

اجازه میدی كه بـگم حرف ترانه هام تویی؟

دلیل زنده بودنـــــم ، درد بهانه هام تویی؟

اجـــازه هست تا تـه مـرگ منتظر تو بشینم؟

تو رویاهــای صورتیم، خودم رو با تو ببینم؟

اجازه هست جار بزنم بگم چقد دوست دارم؟

بگم می خـــوام بخاطرت سر به بیابون بزارم؟

اجازه میدی قـصه هام با عشق تو جون بگیره؟

چشمای عاشقـــم واست روزی هزار بار بمیره

اجازه میدی عشقـــمو همش بهت نشون بدم؟

پیش زمین و آسمــون واسه تو دس تكون بدم؟

اجازه میدی كه فقــــــط تو دنیا با تو بمونم؟

هر چی كه عاشقانه بــــود به خاطر تو بخونم؟

اجازه هست پناه من گــــــرمی آغوشت بشه؟

هر اسمی جز اسم خودم ،دیـگه فراموشت بشه؟

اجازه هست ؟ بگو كه هست ، من همشو دارم میگم

با تو به آسمون میرم ،با تـــــــــــــو یه آدم دیگم

اجازه میدی كه بگم ،من مال تـــــــو،تو مال من؟

من از تو خواهش می كنم كه زیر وعـــده هات نزن

اجـــــــازه تـــو دست تـــو ،اجازه من دست تـو

خنده من خنـــــــده تو ،شكست من شكست تـو


کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

سلام ماهی ها... سلام، ماهی ها
سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها
به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنيده ايد
که از ديار پری های ترس و تنهايی
به سوی اعتماد آجری خوابگاه هاا،
و لای لای کوکی ساعت ها،
و هسته های شيشه ای نور - پيش می آيد؟


و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکند
.

ای مرغ آفتاب!
از صدهزار غنچه نیز.. یکی وا نشد
دست نسیم با دست من آشنا نشد

گنجشکها دگر نگذشتند از این دیار…
… وان برگهای رنگین، ‌پژمرد در غبار
وین دشت خشک و غمگین..
افسرد بی‌بهار

ای مرغ آفتاب!
با خود مرا ببر به دیاری که همچو باد…
آزاد و شاد، پای به هر جا توان نهاد

گنجشک پر شکسته‌ی باغ محبتم
تا کی در این بیابان سر زیر پر نهم؟

با خود مرا ببر به چمنزارهای دور،
شاید به یک درخت رسم…
نغمه سر دهم…

من بی‌قرار و تشنه‌ی پروازم…
تا خود کجا رسم به هم‌آوازم…

اما بگو کجاست…
آنجا – که زیر بال تو – در عالم وجود…
یک‌دم به کام دل…
اشکی توان فشاند…
شعری توان سرود؟

فکر کنم

می رویید در جنگل ،خاموشی رویا بود.

شبنم ها بر جا بود.

درها باز،چشم تماشا باز،چشم تماشاتر، و خدا در هر…آیا بود؟

خورشیدی در هر مشت:بام نگه بالا بود.

می بویید. گل وا بود؟ بوییدن بی ما بود :زیبا بود.

تنهایی،تنها بومد.

نا پیدا،پیدا بود.

(او) انجا، انجا بود.

مطالب زیبا برای فیس بوک

می‌نویسم از تو ای زیبای من
می‌سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می‌نویسم بی قرارم بی‌قرار


پشت دیوار
بهار
می‌نویسم مانده‌ام در انتظار
ای که چشمت خواب را از من گرفت
می‌نویسم خسته‌ام از انتظار
می‌نویسم می‌نویسم یادگار

من نمی‌دانم چه داده‌ای به من؟
که چنین دل را سپردم دست تو
یا چه بود در آن نگاه آتشین
یا چه کرد بامن دو چشم مست تو
من نمی‌دانم نمی‌دانم چرا؟
این چنین آشفته‌ام
آشفته‌ام

با خیالت روز و شب در آتشم
شعرهایی نیمه شب‌ها گفته‌ام
از پشت این دیوار
بگذار بال خسته ی مرغان
بر عرشه ی کشتی فرود اید
در برگ زیتونی
که با منقار خونین کبوترهاست
آرامش نزدیک واری را نمی بینم
آب از کنار کاج ها
تنها
نخواهد رفت
این منطق آب ست
قانون سرشاری و لبریزی ست
سیلاب
در بالاترین پرواز
هر گنبد و گلدسته و
هر برج و باروی مقدس را
تسخیر کرده از لجن
از لوش کنده
این آخرین قله ست
بیچاره آن مردی که آن شب
زیر سقف شب
با خویشتن می گفت
من پشت تصویر شقایق ها
و در پناه روح گندم زار خواهم ماند
من تاب این آلودگی ها را ندارم
آه
بیچاره آن مردی که این می گفت
پیمانه ی لبریز تاریکی
درین بی گاه
لبریز تر شده
آه
می بینی
مستان امروزینه
هشیاران دیروزند
ای دوست
ای تصویر
ای خاموش
از پشت این دیوار
در رگبار
آخر بپرس از رهگذاری
مست یا هشیار
زان ها که می گریند
زان ها که می خندند
کامشب
درخیمه ی مجنون دلتنگ کدامین دشت
بر توسنی دیگر
برای مرگ شیرین گوارایی
زین و یراق و برگ می بندند ؟
منخواب تاتاران وحشی دیده ام امشب
در مرزهای خونی مهتاب
بر بام این سیلاب
خوابم نمی اید
خوابم نمی اید
تو گر تمام شمع های آشنایی را کنی خاموش
و بر در و دیوار این شهر تماشایی
صد ها چراغ خواب آویزی
با صد هزاران رنگ
خوابم نخواهد برد
وقتی افق با تیرگی ها آشتی می کرد
خون هزاران اطلسی
تبخیر می شد
در
غروب روز
که نام دیوی روی دیوار خیابان را
آلوده تر می کرد
باران سکوت کاج را می شست
در آخرین دیدارشان
پیمانه های روشنی لبریز
شب خویش را
در شط خاموشی رها می کرد
خواب بلند باغ را مرغی
با چهچهه کوتاه خود تعبیر ها می کرد
آن سیره ی تنها که سر بر نرده ی سرد قفس می زد
آگاه بود ایا که بالش را
در خیمه ی شبگیر کوته کرده بود آن مرد ؟
شاید بهانه می گرفت این سان
شاید
اما چه پروازی
چه آوازی
در برگ زیتونی
که با منقار خونین کبوترهاست
آرامش نزدیک واری را نمی بینم
بگذار بال خسته ی مرغان
بر عرشه ی کشتی فرود اید

ادامه نوشته

گاهی آرزو می کنم...


گاهی آرزو می کنم...

کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را

بخورم!!

کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی

دیدن یک لحظه

فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته

باشم!

کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد

تا امروز

چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک

بریزند!

کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

خود نگویم

" آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم!!!!

************************


نگات قشنگه ولیكن یه كم عجیب و مبهمه

من از كجا شروع كنم دوست دارم یه عالمه

من و گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر

نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه

تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه

من چه جوری واست بگم بارون قشنگ ونم نمه

هوای رفتن كه كنی واسه تو فرقی نداره

اما به جون اون چشات مرگ گلای مریمه

آخرشم دق می كنم تا من و دوست داشته باشی

مردن كه از عاشقیه یک دفعه نیست كه كم كمه

من نمی دونم تو چرا اینجور نگاهم می كنی

زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه

می پرسم از چشمای تو ممكنه اینجا بمونی ؟

می خندی و جواب می دی رفتن من مسلمه

برو به خاطر خودت اما به من قول بده

هرجای دنیا كه بری دیگه نشو مال همه

رسمه كه لحظه ی سفر یادگاری به هم می دن

قشنگ ترین هدیه ی تو تو قلب من یه مشت غمه

شاید این و بهم دادی كه همیشه با من باشه

حق با تو،تو راست می گی غمت همیشه پیشمه

دیدی گلا شب كه میشه اشكاشونو رو پاک می كنن

یادت باشه چشم منم همیشه غرق شبنمه

تو می ری و اسم من واز رودلت خط می زنی

اسم قشنگ تو ولی همیشه هرجا یادمه

چشمای روشنت یه كم كاش هوای من رو داشت

تنها توقعم فقط یه بار جواب نامه

دوستت

دارم را من

دل آویزترین شعر جهان

یافته ام این گل سرخ من است

دامنی پركن از این گل كه بری خانه

دشمن که فشانی به دوست راز خوشبختی

هركس به پراكندن اوست تو هم ای خوب من این

نكته به تكرار بگو این دل آویزترین شعر جهان را همه

وقت نه به یك بار و به ده بار به صد بار بگو دوستت دارم

را با من بسیار بگو دوستم داری را از من بسیار بپرس

بذار دوست داشته باشم

بذار کنارت بمونم

دله منو تو میشکونی

به روم نیار که مهمونم

بذار دوست داشته باشم

وقتی که بارون میباره

کی ابرارو من نباشم از رو چشات بر میداره

بذار همونجوری که هست دلخوشیام تموم نشه

میترسم از خداحافظی بهم نگو اخرشه

بذار مثله عروسکا یه گوشه تنها بشینم

فقط بدونم پیشمی تورو از اون دور ببینم

من به هوایه بودنت جون میگیرم زنده میشم

تو بی هوا میخای بری نمیگی دیوونه میشم

بذار دوست داشته باشم دلم خوشه کنارتم

پاییز و سردی باهام به جاش خودم بهارتم

بذار دوست داشته باشم بذار بگم ماله منی

خیال کنم دوسم داری بگی که دنبال منی

چی میدونی از دل من از این خراب بی نشون

کاشکی میشد فقط یه بار بهم بگی نرو بمون

بذار که سایه ات بمونم سیاه و سرد و بی صدا

تورو خدا دیگه نگو باید بشیم از هم جدا

جایه تو خالیه ولی من پر از خیال تو

به جونه خاطراتمون تموم قلبم ماله تو

*~*~گاهی ...~*~*

گاهــــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـــی بهتــــر است

داشتــــن بعضــــی هـــا

تنهــــاتــــرت مـــی کــنــد . . .

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

کاش از اول می دونستم

 

کاش از اول می دونستم تــــو مال دیگرونی

کاش از اول می فهمیدم تــــو با من نمی مونی

کاش از اول می دونستم تــــو سهم من نمی شی

کاش می فهمیدم که تــــو از عشق من گریزونی

از فکر فکر و قلبم تــــو نمی ری که به همین زودی

تــــو اون فرشته پاکی که من فکر می کردم ،نبودی

می دونم هر جا هستی با هر کی نشستی

به راحتی فراموشم می کنی تــــو به زودی

این همه عاشق بودم تــــو نفهمیدی

با تــــو صادق بودم تــــو نفهمیدی

من که عاشق بودم تــــو نفهمیدی

با تــــو صادق بودم تــــو نفهمیدی

کاش از اول می فهمیدم تــــو مغروری

کاش می دونستم که از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از دنیای من می رفتی

چه دروغای شیرینی به من می گفتی


تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

شکوفه....

 

روزایی هست که تو را مثل یک رویا میبینم و روزایی مثل یک خواب تو هم سرمای زمستانی هم گرمای تابستون تویی که هیچ از دلم خبر نداری می ری و بر میگردی و برا دیدنم فقط تو خوابم میای مثل یک رویای شیرین یا یک خواب قشنگ
شبهای رو به امید یک صبح خوب به شب میرسونم به امید اینکه تو رو شب تو خواب ببینم ارزو دارم فقط یک شب تو خوابم بیای تا هر چی که تو دلم هست رو به تو بدم تا هم تو و هم من راحت بشم ای تنها امید زنده بودنم

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

عشق...

 

قطره اشک اشک

قطره دلش دریا می خواست.

خیلی وقت بود که به خدا گفته بود.

هر بار خدا می گفت: از قطره تا دریا راهی است طولانی.

راهی از رنج، عشق و صبوری.

هر قطره را لیاقت دریا نیست.

قطره عبور کرد و گذشت.

قطره پشت سر گذاشت.

قطره ایستاد و منجمد شد.

قطره و روان شد و راه افتاد.

قطره از دست داد و به آسمان رفت و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.

تا روزی که خدا گفت: امروز روز توست.

روز دریا شدن.....

..... خدا قطره را به دریا رساند.

قطره طعم دریا را چشید.

طعم دریا شدن را،

اما...

روزی قطره به خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری از دریا بزرگتر هم است؟؟؟

خدا گفت: هست.

قطره گفت: پس من آن را می خواهم.

بزرگترین را ...

بی نهایت را ...

خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: اینجا بی نهایت است...

... آدم عاشق بود.

دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را روی آن بریزد.

اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت.

آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت.

قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی از چشم عاشق چکید خدا گفت:

حالا تو بی نهایتی ، چون که عکس من در اشک عاشق است...

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

بگذار...

 

بگذار تا بگویمت

......بگذار

بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست؟


عشق كدام است؟


غم كجاست؟


بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از اشیان جداست


بگذار سر به سینه من تا كه بشنوی اهنگ اشتیاق دلی دردمند را


شاید پیش از این نپسندی به كار عشق ازار


این رمیده ی سر در كمند را


هنگامی كه از جاده های شب عبور میكنی در این اندیشه مباش


كه خورشید برای تو بیگانه طلوع خواهد كرد

و قلبی كه به هوس گفت دوستت دارم


بدان هرگز معنی لغت عشق را نخواهد داشت

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تقدیر عشق

 
تقدیر بود که آخر، از تو جدا بیفتم

یه گوشه بی تحمل من بی صدا بیفتم

نفس نفس من از تو می خوندم عاشقانه

تو باغ سبز امید با تو زدم جوانه

من با تو خو گرفتم به این همه قشنگی

هر لحظه طرحی تازه،سیاه،سفید و رنگی

تو از خودت گذشتی که نگذرم من از خود

کوچ غریبت اما،پایان ماجرا شد

دلسرد بودم از عشق،دلتنگ و پر گلایه

با هر بهونه بی تو،گم می شدم تو سایه

اما دوباره چشمات،تابید و ساحری کرد

غزل غزل شکفتم وقتی که شاعری کرد

تمام من تو بودی، هر چی که من نداشتم

رفتی ومن به گریه جای تو گل گذاشتم

بی تو نمیشه خندید،بی تو نمیشه سر کرد

این داغ کهنه انگار تازه به من اثر کرد

ای رفته از دو دیده،ای شاهکار زیبا

پیشکش به قلب پاکت عطر گلای مینا

تقدیر بود که بی تو،نفس نفس بمیرم

در حسرت رهایی کنج قفس بمیرم

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

..................

می روی....،اما گریز چشم وحشی رنگ تو

راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت.

می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام

آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت.

چیست ای دلدار!....این اندوه بی آرام چیست

کز نگاهت می تراود ناز دار و شرمگین؟

آه می لرزد دلم از ناله های اندوهبار

کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین؟

چون خزان آرا گل مهتاب؛رویارنگ و مست،

می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب.

وز میان سایه های وحشی اندوهرنگ

خنده می ریزد به چشمت آرزویی دلفریب

چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار،

می تراود از نگاهت گریه ی پنهان دوش.

آری ای چشم گریز آهنگ سامتن سوخته!

بر چه گریان گشته بودی دوش؟از من وامپوش!

بر چه گریان گشته بودی؟آه ای چشم سیاه!

از تپیدن باز می ماند دل خوشباورم،

در گمان اینکه شاید......شاید آن اشک نهان

بود در خلوتسرای سینه ات یادآورم!.......

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تار و پود

 

تار و پود

نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
نبودش
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خ نبودشوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمی كردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای كفتر و گنجشك كلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشی ، شده كارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو كه نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشكیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر كردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذركردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم كه تو می دونی،سرخاك
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

بعضی وقتها....

بعضی وقت ها …

چنان کیشت می کنند …

که سالهای سال مات می مانی …

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تبریک فرارسیدن عیدنوروز....

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_  _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

پروردگارادراین روزهای نوی سال به خواب عزیزانم ارامش این روزها

به بیداریشان اسایش،به زندگیشان عافیت،به عشقشان ثبات،به مهرشان وفا

به عمرشان عزت،به رزقشان برکت،و به وجودشان صحت عطا بفرما

آمین....

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

تو که گندم، تو که حوا، تو که شیطان منی

باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام

اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم
مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم

خواب دیدم کــه تو می آمدی و دل می رفت
محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت:

یک نفر مثل پـــــری یک دو نظر آمد و رفت
با نگاهی به دل
خسته ام آتش زد و رفت

خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد
باز دنبال جگر گوشه ی مــردم افتاد

“آخــــــرش هم دل دیوانه نفهمید چه شد
یک شبه یک شبه دیوانه چشمان که شد”

تا غــزل هست دل غمزده ات مال من است
من به دنبال تو چشم تو به دنبال من است

ادامه نوشته

خواب آخر...

وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم
زیبایی‌ات را با
بهار گاه اشتباه می‌کنم

از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود

گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای
عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت...

منوببخش...

اگه قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه

تموم خطوط تلفن،تالارهای گفتگو و ایمیلها اشغال می شه....

همه جا پر میشه از این كه:

رنجوندمت،پشیمونم،منو ببخش

تو را عاشقانه می پرستم

مراقب خودت باش.

اما بین این همه پیام یكی تكون دهنده تره:

همیشه عاشقت بودم ولی هیچ وقت بهت نگفتم!

پس عشق و محبت را تقدیم آنكس كه دوستش داریم كنیم

شاید كه دیگر فردایی نباشد.


تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

باران...

ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول